نویسنده: د. عبد الجبار الرفاعی (متفکر و نویسنده عراقی) برگردان: لطفالله رحمانی
ایمان، زمانی که با عشق، رحمت و زیبایی همراه باشد، بخشی از نور خاموششده توسط افراطگرایی و خشونت را به زندگی بازمیگرداند. چنین ایمانی، انسان را از زشتیها و خشونتی که در دینداری متحجرانه گسترش یافته و زندگی را به افسردگی و تاریکی کشانده است، نجات میدهد. عشق، قطبنمای دلهایی است که مشتاق نوشیدن معانی زیبای هستی هستند. عشق، شیرینترین زبانی است که انسان با خدا سخن بگوید و زیباترین ابزاری است برای تقویت روابط ارزشمند در خانواده، گروهها و جامعه. با این حال، عشق برای بسیاری از مردم، مفهومی دشوار و برای برخی دیگر، دست نیافتنی به نظر میرسد. وقتی انسان با عشق سخن میگوید، با عشق میخواند، با عشق مینویسد، و ارتباط خود را با جهان پیرامون با عشق برقرار میکند، نورهای جاودانهای بر قلب او میتابد. تنها ایمان به عشق است که قلب را روشن سازد. چنین ایمانی، آرامش روحی و اطمینان قلبی آفریده و زمین را از کینه و خشونت پاک میکند. ایمان، آرامش واقعی ایجاد نمیکند مگر اینکه همراه با تجربهای وجودی باشد که با عشق الهی روشن شده باشد. عشق الهی، مقامی والاست که تنها با تمرین روحی و ارتقای اخلاقی به دست میآید؛ مقامی که تنها انسانهای برجسته توان رسیدن به آن را دارند. کسی که می خواهد در دامنه معنی زندگی کند و قلب خود را به آرامش و روح خود را به سکون برساند باید سفر بی پایانی خود شناسی را آغاز نموده و آن را همیشه ادامه بدهد. و در آزمایشگاه خودشناسی با خود آشنا شود. از طریق خود شناسی، او به کشف ماهیت وجودی انسان به عنوان انسان پرداخته و بیشتر با طبیعت مشترک انسانی آشنا میشود. (درین سفر) انسان نفس خود را به هدف احترام به دیگران و باورهای آنها تربیت می نماید، این کار خواستار تلاش های جدی و تمرین های تربیتی روحی و اخلاقی میباشد. انسان باید نفس خود را همواره برای عشق ورزیدن، رحمت و شفقت بر دیگر موجودات تربیت نماید. و در صورت امکان، بدون توجه به دین، عقیده، فرقه، نژاد یا فرهنگ، به دوست داشتن آنان بپردازد. این، مرحلهای دوم از این سفر است که پایانی بر آن نیست. این همان راهی است که انسان سفر خود به سوی خدا را از آن آغاز میکند و به طور مستمر در همین مسیر گام برمیدارد. به هر اندازه که انسان این سفر را ادامه دهد، پیوند او با خدا تقویت شده و وجودش به تکامل میرسد. انسان همواره در مسیری بیپایان از تکامل قرار دارد و از مراحل وجودی پایینتر به مراحل وجودی بالاتر در حال حرکت می باشد. این سفر، سفر انسان به سوی خداست؛ سفری که از خودشناسی آغاز شده، با شناخت دیگر انسانها و احترام و محبت به آنان ادامه یافته و هیچگاه پایان نمییابد. هر چیزی که زیباست در این جهان از انسان آغاز میشود. عشق به خدا از عشق به انسان شروع میشود و عشق به انسان از عشق به خود آغاز میشود. انسان پلی است برای عبور به سوی خدا کسی که انسان را دوست ندارد، خدا را نیز دوست ندارد. هیچ عشقی به خدا، بیرون از عشق به انسان تحقق نمییابد. چگونگی حضور واقعی انسان و همچنین حضور قوی یا ضعیف او در جهان، بستگی به شیوه ارتباط اخلاقی او با دیگران دارد. دوست داشتن کسی که شایسته عشق و احترام است، راهی برای دوست داشتن خداست. عشق به خدا نوری است که هرگز خاموش نمیشود. هر که بدون عشق به انسان یا قبل از آن، ما را به محبت خداوند دعوت کند، در حقیقت ما را به سوی راه خدا هدایت نکرده است. تنها راه عشق ورزیدن به خدا، دوست داشتن کسانی است که شایسته عشق و احترام هستند. فضای ایمان عاشقانه در دینداری کلامی و سیاسی تنگ است، اما بارزترین و گسترده ترین حضور آن در دینداری عامه مردم، به ویژه دینداری پدران و مادران، دیده میشود. دل آیینه انوار الهی است، بشرط آنکه صاحب دل به شادی دیگران خرسند شده، و نفس خود را برای رحمت و محبت به خلق پرورش داده باشد. ندای الهی را در زمین قلبی می تواند بشنود که در آن عشق و رحمت و شفقت ورزی سکونت داشته باشد. هنگامی که عشق به خدا در قلب انسان ریشه میدواند، آن را به آیینهای تبدیل میکند که نورهای شادیبخش الهی را منعکس می سازد. زندگی تنها زمانی با ایمان به حیات خود ادامه داده می تواند که میان ایمان و زندگی یک پیوند دوام داری وجود داشته باشد که با محبت الله متعال تغذیه شود. ایمان و محبت به یک زبان سخن میگویند. محبت بدون ایمان فقیر است و ایمان بدون محبت، خشن. تنها ایمان است که وجود ما را تقویت و غنامند می سازد، بشرط اینکه ایمان به زبان محبت، رحمت و صلح سخن بگوید. هیچ جزئی نمی تواند معادل معنایی بوده باشد که در دل عشق وجود دارد جز معنای نهفته که در ایمان عمیق به خداوند وجود دارد. محبت خداوند و ایمان هر دو جلوههایی از حقیقت واحدی هستند. زیباترین تجلی روح انسان این است که ایمانش به خداوند از روی محبت و محبتش به خداوند به از سر ایمان باشد. ایمان و محبت هر دو به یک زبان سخن میگویند. ایمان یک وضعیت وجودی است که به ما آرامش روحی میدهد، وعشق انرژی است که به ما الهام می بخشد تا زیباترین چیزها را در زندگی درک نموده و زیبایی هستی را احساس نمایم. محبت به انسانی که شایسته محبت است، راهی برای محبت به خداوند و ایمان به اوست. محبت به خداوند، نوری است که خاموش نمیشود، قلب را از زنجیرها و رنجها آزاد میکند و زندگی شخص را مملو از آرامش و صلح میسازد. قلب انسانی که محبت را به دیگران سرازیر میکند، زیباترین آینهای است که تصویر خداوند را در زمین منعکس می سازد. محبت نوعی از شناخت هستی و تجلی نور الهی در انسان است. چشیدن محبت واقعی ایمان را بیدار نموده و دیدن انوار الهی ایمان را غنامند می سازد. بالا ترین نوع محبت این است که انسان کسی را که دوست دارد به عنوان مظهری ببیند که زیبایی خداوند در وجود او تجلی پیدا کرده است. خداوند در قلب انسان به گونه که در حالات ترس تجلی میکند، تجلی نمییابد. در اینگونه حالات و امثال آن، محبت، ایمان و رحمت هستند که به روحهای هراسان کمک میکنند و در التیام زخمهای آنها سهیم میشوند. زیباترین تجلی خداوند در وجود انسانی دیده میشود که قلبش به خاطر محبت و رحمت میتپد، به حق و عدالت پایبند است و بدون توجه به دین و عقیده، به انسانها احترام میگذارد و برای آنان ارزش قائل میشود. محبت بدون شرط و مرز، نعمتی الهی است که تنها نصیب اخلاقمداران نجیب میشود. محبت الهی پایانناپذیر، بیحدوحصر و خاموشناشدنی است. کسی که محبت الهی را میچشد، هرگز از آن سیر نمیشود و همواره نیاز به آن را احساس میکند. محبت الهی، فضایی برای رشد و تعالی فراهم میآورد. هرگاه انسان زندگی خود را وقف کسانی کند که نیازمند کمک، مراقبت و محبت هستند، محبت الهی نسبت به او بیشتر شده و درخشش و پاکی آن افزون میشود. محبت الهی، هدفی نیکو و مقدس برای هر محبت واقعی دیگر است. اما محبت انسانی، تنها زمانی ارزشمند است که تضمینکننده محبت خداوند باشد. در غیر این صورت، ممکن است به زخمی عمیق یا خاکستری پراکندهشونده بدل شود. اعتراف به گناه و طلب بخشش از خداوند، برابر است که به خاطر نافرمانی خداوند بوده باشد یا ظلم به خود و یا حق مردم، متفاوت از اعتراف و عذرخواهی از بشر است و تربیت نفس برای اعتراف شجاعت پنداشته میشود. هیچ حقی برای خدا بدون حقوق بشر وجود ندارد، حق خداوند زمان تحقق پیدا میکند که حق انسان تحقق پیدا کرده باشد کسی که به حقوق انسان اهمیت نمیدهد، به حقوق خداوند هم اهمیت نداده است، و کسی که در حق خداوند تعدی میکند با کسی که در حق انسان تعدی میکند متفاوت است. علم کلام قدیم از دیدگاهی شروع میشود که در آن حقوق خداوند بر حقوق انسان تقدم دارد، برخلاف علم کلام جدید که حقوق انسان را راهی برای ادا حقوق خداوند میداند. دین در پرتو تعریفی که برای آن ارائه دادهام، به دنبال بیداری و تثبیت ارزشهای روحی، اخلاقی و زیبا شناسی است و از دیدگاهی آغاز میشود که در آن حقوق انسان به عنوان پلهای برای ارتقاء به حقوق خداوند در نظر گرفته شده است. کرامت، برابری، آزادی، عدالت و سایر حقوق انسان، موضوعات اند که تحقق پذیری آنها عبادت پنداشته میشود، و دین در پی حفاظت آن ارزش ها است. هر انسانی که میخواهد به خداوند برسد و حقوق او را ادا کند باید ابتدا حقوق انسان را ادا کند. حقوق انسان، حقوق خداوند در زمین است، کسی که به حقوق انسان توجه ندارد و به آن اهمیت نمیدهد در وفای به حقوق خداوند شکست میخورد. خداوند حقوق خود را با توبه، بخشش و عفو میبخشد، اما سلب حقوق دیگران نیازمند اين است كه انسان كه حقش سلب شده است از حق خود تنازل كند.
دیدگاهتان را بنویسید